
برق نگه تر تو می گفت حسین
دل در تب دلبر تو می گفت حسین
آن دم که سرت از بدنت دور افتاد
هر قطره ز حنجر تو می گفت حسین
در سجده ز اشک خاک را گل کردی
گل را تو ز نور خود، همه دل کردی
آن ترکش بی رحم چه در گوش تو گفت
کان سان تو ز عشق رقص بسمل کردی
در حسرت آسمان و بالم می سوخت
با یاد تو بودم و خیالم می سوخت
من خسته میان خاک ها جا ماندم
ای کاش کمی دلت به حالم می سوخت
وقتی که زمین از آسمان یاری شد
با دست شهید نوبت بیداری شد
این شهر چو نار و ما چو هیزم بودیم
تو آمدی و عطر بهشت جاری شد
چه می فهمیم شهادت چیست مردم؟
شهید و همنشینش کیست مردم؟(1)
تمام جستجومان حاصلش بود:
شهادت اتفاقی نیست مردم
شعارت بود پیروزی یا شهادت
و هر دو شد نصیبت با کرامت
در این جنگ دوباره، سینه تنگ است
کمی یادم بده زان استقامت
باید که ز هر وسوسه آزاد شوی
از بت شکنی به راه او شاد شوی
باید که دلت فقط پی او باشد
تا چون شهدا به آن مکان یاد شوی
ای زنده گشته با شهادت و جاوید نام تو
این انقلاب و حفظ ولایت پیام تو(2)
آنان که خائنند به راهت چه غافلند
ثبت است است بر جریده ی عالم دوام تو
::